وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

˙•▪●* آموزه های دینی --- پاسخ به سوالات --- مناظرات اصولی و به دور از توهین --- معرفی کتابهای مفید *●▪•˙

˙•▪●* حضرت اشرف الانبیاء محمّد مصطفی(ص) می فرمایند : « هنگامی که بدعتها در میان امّتم ظاهر گردد، بر عالِم است که علم خود را (در رفع بدعتها) اظهار کند؛ و کسی که این کار را انجام ندهد، پس لعنت خدا بر او باد.»

کوچکتر از آنم که چون من، فضائل پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) و امامان پاک از نسل ایشان را بگوید و از ایشان بنویسد. این نوشته ها، مطالبی در حد توان من در حقانیّت دین مبین اسلام و رسول الله (ص) و اهل بیت پاکشان علیهم السّلام و پرده برداری از شبهات و تاریکی هایی است که ذهن برخی را دچار خود کرده است. امید دارم که مورد رضای خدا و رسولش قرار گرفته، شفاعت ایشان و اهل بیتشان را شامل حال این حقیر و خانواده ام کند. *●▪•˙

یا امیرالمؤمنین علی(ع) مدد.

۲۴ مطلب با موضوع «معرفی کتابهای مفید (حتما بخوانید)» ثبت شده است

کتاب "خون دلی که لعل شد" اثری است که در آن خاطرات رهبر انقلاب، حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب توسط خود ایشان ابتدا به زبان عربی به چاپ رسیده و سپس به قلم دکتر "محمدعلی آذرشب" گردآوری و به وسیله ی "محمدحسین باتمان غلیچ" به فارسی بازگردانی شده است. این کتاب را انتشارات انقلاب اسلامی در 409 صفحه منتشر کرده است که که فصل آخر آن مزین به تصاویر مربوطه و اسنادی از دست خط رهبر فرزانه ی انقلاب گشته. جذابیت کتاب به دلیل بازگو شدن از زبان شخص رهبر از خاطرات کودکی و مبارزاتی شان در دوران انقلاب، دو چندان شده است که تا کنون بیش از چهل و سه بار تجدید چاپ گشته.

لذت مطالعه :

این معلم به جز ما، با سایر شاگردان سخت گیر و خشن بود.آنچه امروز از این مکتب در حافظه ام مانده، تندی و خشونت این مرد و سرما و تاریکی است.من راه خانه تا محل درس را با کفشی طی میکردم که سوراخ بود و زمستان از سوراخ آن، آب و گِل وارد میشد و پایم را گلی میکرد... ص12

*****     *****      ******      *****     ******     *****     *****     *****

یک روز پسرم مصطفی را که دوساله بود به زندان آوردند.یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آورده اند. به درِ زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افسران مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می آید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک به علت اینکه مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت؛ لذا با چهره ای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من می نگریست! سپس زد زیر گریه. به شدت می گریست و نتوانستم او را آرام کنم. لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه - که اجازه ی دیدار با من را نداشتند - بازگرداند. ابن امر به قدری مرا متاثّر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم.... ص151

*****     *****      ******      *****     ******     *****     *****     *****

در گوشه ی اتاق مردی را مشغول نماز دیدم. او را شناختم؛ بابایی بود! به بازداشتی ها گفتم: این بابایی است؟ گفتند: بله! گفتم: عجب! من با او خاطراتی طولانی دارم! نگاه ها متوجه او شد و و او نماز خود را رکعت بعد رکعت ادامه میداد، بدون آنکه سلام بدهد! او از من هراس داشت و احساس خطر میکرد؛ لذا خودش را مشغول یک نماز دروغین کرده بود تا با من رو به رو نشود! به اتاقی دیگر رفتم و به بازداشتی های آن اتاق سر زدم. سپس به اتاق قبلی برگشتم. ناگهان درب اتاق را باز کردم، بابایی تا مرا دید مبهوت و دستپاچه شد و فرو ریخت. شروع کرد به التماس کردن و خوردن قسمهای شدید و غلیظ که جوانی سبک مغز و فریب خورده بودم. من بدون آنکه به او پاسخی بدهم، ایستادم و به حرفهایش گوش دادم. بعد به او گفتم: به یاد داری با من در زندان چگونه رفتار میکردی؟ فقط یک مورد را به یادت می آورم. یادت هست که در اتاق شکنجه محاسن من را میگرفتی و مرا به زمین می انداختی، بعد با کشیدن محاسنم مرا بلند میکردی و کلماتی زننده به من میگفتی و مرا به زمین می کوبیدی، و باز همینطور...؟ گفت: بله، اینها را به یاد دارم! 

در این حال همراهان من از خشم برافروختند و اگر من آنها را آرام نکرده بودم، میخواستند کار او را بسازند. سپس در ادامه گفتم: من حاضرم تو را نجات دهم و میدانی که قدرت این کار را دارم؛ اما به یک شرط، و آن شرط این است که ما را از محل اختفای رئیست آگاه کنی. این رئیسی که سراغش را از بابایی گرفتم، یک شخصیت ساواکی خطرناک بود.... ص215

۰ نظر ۰۸ اسفند ۰۳ ، ۲۱:۳۹

 کتاب تاریخ خلفا، نوشته ی آقای رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ ایرانی و استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران است. این کتاب ارزشمند، کاوشی است در تاریخ خلفا از رحلت پیامبر(ص) تا پایان دولت اموی و نیز زندگانی برخی از امامان شیعه که به شیوه ی تحلیلی و گزارشی نگارش یافته است. مولف در این کتاب کوشیده است تا با استناد به منابع شیعه و سنی و پژوهشی در حوادث و شخصیت های مختلف و موثر، تحلیلی از دوران خلافت تا زوال امویان ارائه دهد. اهم عناوین کتاب عبارتند از: داستان سقیفه، حذف امام علی(ع) از خلافت، بررسی رویدادهای زمان خلفای نخستین، ارائه ی تصویری از اخلاقیات، اندیشه ها، فتوحات، شیوه ی حکومتی خلفا و چگونگی مرگ آنها، کاوش پیرامون دوران امامت و خلافت امام علی(ع) و امام حسن(ع)، دوره حکومت معاویه، نقش و چگونگی حضور تشیع در این دوران، نحوه ی رویارویی امام علی(ع) با دشواری های زمان خلافت، دلایل صلح امام حسن(ع) و ... که ناشر آن انتشارات دلیل ما بوده و در 827 صفحه تنظیم شده است.

لذت مطالعه:

نخستین خلیفه بعد از رسول خدا(ص)، ابوبکر فرزند ابوقحافه بود. وی دو سال از رسول خدا(ص) کوچکتر بود و در اینکه نام وی عبدالله یا عتیق بوده، اختلاف نظر وجود دارد. گویا اصرار در این بوده که نام وی عبدالله است، اما در این نیز تردید نشده که وی را عتیق می نامیده اند. وی از طایفه ی بنی تمیم و از جمله طوایف قریش به شمار می رود. طایفه ی بنی تمیم در جاهلیت موقعیت ویژه ای نداشت؛ شاهد آن اینکه ابوسفیان پس از روی کار آمدن ابوبکر گفت: چه شده است که حکومت در دست کم جمعیت ترین و ذلیل ترین قریش افتاده است؟! ص31

*****     *****      *****     *****      *****     *****     *****      *****

از دیگر نمونه های مشورت از نظر خلیفه، بحث جانشینی او بود. عمر برای اولین بار در باره ی انتخاب ابوبکر به یک حقیقت اعتراف کرد. اعتراف وی این بود که انتخابی که در سقیفه صورت گرفت با مشورت مومنین نبوده و از این پس باید خلافت بر پایه ی مشورت مومنین باشد.... وی در آغاز آرزوی زنده بودن دوستان قدیمی خود را مانند معاذ بن جبل، ابوعبیده ی جراح و سالم مولی حذیفه را کرد که نفر اخیر از اساس قریشی نبود. وی آرزو کرد که ای کاش این افراد زنده بودند و خلافت را به آنان می سپرد... بدین ترتیب معلوم می شود که اگر یکی از اینان زنده بودند، نوبت به شورا نمی رسید. بنابراین اکنون که آن افراد از دنیا رفته اند، در اندیشه ی شور و مشورت افتاد.ص136

*****     *****      *****     *****      *****     *****     *****      ***** 

طلحه از کسانی بود که در انتظار خلافت می بود. زبیر نیز هم به او کمک میکرد و هم خود را لایق حکومت می دید. امید آنان به خلافت، بیش از امید امام علی(ع) بود. دلیلش آن بود که شیخین او را از چشم مردم ساقط کرده و حرمت او را در میان مردم شکسته بودند. به همین جهت او فراموش شده بود. بیشتر کسانی که فضایل او را در زمان پیامبر(ص) می شناختند مرده بودند و نسلی به پیدایی در آمده بود که او را همانند سایر مسلمانان می دانست. از افتخارات او تنها همین مانده بود که پسر عموی پیامبر(ص)، همسر دختر و پدر نوادگان او است... ابن ابی الحدید پس از اشاره به این نکته که مردم در صفین منتظر بودند تا حضور عمار را در یک جبهه، معیار حقانیت آن جبهه بدانند می گوید: تعجب از این مردم است که عمار را به عنوان ملاک حق و باطل می پذیرند اما خود علی(ع) را که پیامبر(ص) حدیث ولایت را در باره اش فرموده و نیز فرمود لا یحبّک الا مومن و لا یبغضک الا منافق، معیار قرار نمی دهند! ... یک بار کسی از امام علی(ع) پرسید: به اعتقاد شما، اگر رسول خدا(ص) فرزند پسری می داشت که بالغ و رشید بود، آیا عرب حکومت را به آن می سپرد؟ امام پاسخ داد: اگر جز آنچه من می کردم انجام می داد، او را می کشتند... آنان از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آن حضرت، از دست اهل بیت او خارج کنند... ص207

*****     *****      *****     *****      *****     *****     *****      *****

در واپسین روز واقعه ی کربلا، شیعیان در بدترین شرایط از لحاظ کمی و کیفی و نیز موقعیت سیاسی و اعتقادی قرار گرفتند... کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر اینگونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمی توانند سر برآورند. تعدادی از اهل بیت و در راس آنها امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع)، از نسل فاطمه(س) باقی مانده بود که البته در آن شرایط شهرتی نداشت؛ به ویژه که فرزند بزرگ امام حسین(ع) یعنی علی اکبر(ع) نیز به شهادت رسیده بود... در چنین شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت، امام سجاد (ع) می بایست کار را از صفر شروع کند و مردم را به سمت اهل بیت بکشاند... امام سجاد(ع) توانست شیعه را حیاتی نو ببخشد و زمینه را برای فعالیتهای آینده ی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد(ع) در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکی از سخت ترین دوران های حیات خویش عبور داد...ص613

۰ نظر ۲۶ بهمن ۰۳ ، ۱۱:۵۲

کتابی که در این پست قصد معرفی آن را داریم، کتابی با عنوان " تاوان عاشقی " اثر محمدعلی جعفری می باشد و توسط انتشارات دفتر نشر معارف چاپ گردیده است که 152 صفحه دارد.

این کتاب روایتی مستند از زندگی دو مسلمان شیعه و سنی؛ خلیل ساحوری از شیلی و آلا البواب از فلسطین ( غزه ) است که زندگی این دو نفر در وسط جنگ هشت روزه ی غزه و اسراییل به هم گره میخورد! این کتاب ماحصل بخشی از خاطرات و زندگی خانم آلا با خلیل ساحوری بوده که برای نویسنده ی کتاب تعریف کرده اند و در پایان نیز مصور به عکسهایی گشته که نشان دهنده ی هویت واقعی افراد در این کتاب است.

لذت مطالعه:

ص 25

دکتر حسام نامه ای گذاشت روی میزم.مثل همیشه آتش ریخته بودند توی کفشش. بالای سرم دست به کمر ایستاد. توی چک نویس ترجمه ی انگلیسی اش را نوشتم. صفحه ی ورد را باز کردم برای تایپ. کنترل را از کنار مانیتور برداشتم. سرم را بالا نیاوردم.صدای تلویزیون بلند شد. قناة الاقصی اخباری از ایران پخش می کرد. ناخودآگاه گردنم پرید بالا. زنهای شیعه به خبرنگار جواب می دادند. دکتر حسام شبکه را عوض کرد و غیظ آلود گفت: کافرهای بی دین!

خانم مرام منتظر جواب آزمایش نشسته بود. مثل فنر از جا کنده شد. توپید به دکتر. 

- شیعیان ایرانی شهادتین می گویند! اسلام اجازه نمی دهد شما به آنها بگویی کافر!...

ص 63

از دهانم پرید: از کجا بیاورد اینهمه پول؟

انگار مچم را گرفته باشد، پرید جلو « مگر تاجر نیست؟ این مهریه باید پول خرد ته جیبش باشد!» بعد هم نیش دار گفت: « فکر کردی با هالو طرفی؟!»

زبانم بند آمد. تیرهایم ازدم خطا رفتند. دیدم نمی شود. قدم اول که با دروغ برداشتم باید تا ته دروغ می چیدم روی دروغ! تا کی؟ مرگ یکبار شیون هم یکبار! الله الله.

- حالا که اینطور است بگذار راحتت کنم! خلیل شیعه است، توی قم زندگی می کند و درس طلبگی می خواند. آه هم در بساط ندارد!

حس کسی را داشتم که خودش را از ساختمانی دوازده طبقه انداخته باشد پایین. از سقف کافه تریای هتل آدم.

نمر صبر نکرد حرفم تمام شود. شیطان رفت در جلدش. مثل یک گاو خشمگین با لنگ و لگد افتاد به جانم.

- تحقیق در باره ی شیعه آدم را کافر می کند، بعد تو می خواهی با آنها ازدواج کنی؟!...

۰ نظر ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۲۱:۳۶

کتابی که در این پست قصد معرفی آن را داریم، کتابی با عنوان " تاریخ و سیره ی حضرت عبّاس علیه السلام" می باشد که به قلم نویسنده ی توانمند باقر شریف قرشی(ره) و تحقیق و ترجمه ی آقایان مهدی باقر قرشی و سید حسن امامیان است.

ناشر این کتاب، انتشارات سرور و کتاب در ده فصل و 280صفحه تنظیم شده است. فصلهای این کتاب به ترتیب شامل موارد ذیل است:

ولادت و پرورش یافتن، دیدگاه هایی در باره ی شخصیت حضرت عبّاس(ع)، عناصر شخصیت حضرت عبّاس(ع)، همراه با رویدادها، کابوس هولناک، همراه با نهضت حسینی، به سوی سرزمین شهادت، میدان جنگ، بر کرانه های علقمی، همسر و فرزندان.

لذت مطالعه:

امام زین العابدین(ع) از بنیانگذاران تقوا و فضیلت در اسلام می باشد، و این امام بزرگوار همواره برای عمویش عبّاس(ع) طلب رحمت می نمود و با گرامیداشت و بزرگداشت از فداکاری های شگفت آور او برای برادرش امام حسین(ع) یاد می کرد و از جمله ی آنچه در حق او فرمود، این کلمات ارزشمند بود:

خدا عمویم عبّاس را رحمت کند که از خودگذشتگی نمود و به خوبی از عهده ی آزمایش برآمد و جان خود را فدای برادر کرد تا اینکه دستانش قطع گردید؛ پس خدا به جای آنها دو بال عطا کرد تا به وسیله ی آنها در بهشت با فرشتگان پرواز کند، همانند بالهایی که برای جعفر ابن ابیطالب قرار داد. و عبّاس نزد خداوند متعال منزلتی دارد که همه ی شهیدان در روز قیامت به خاطر آن بر او غبطه می خورند.

۰ نظر ۱۰ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۴۲

کتابی که در این پست قصد معرفی آن را داریم، کتابی با عنوان « مصیبت کربلا » بر اساس طرحی از مهندس محمد حسین عصار رحمت الله علیه و نوشته ی علی اکبر تلافی می باشد.

ناشر این کتاب، انتشارات دلیل ما بوده و کتاب در 332 صفحه و از مقدمه، پیش‌گویی‌ها، ولادت، ملاقات‌های امام حسین علیه السلام، سخنان و گفت‌وگوها در مکه، در مسیر کربلا، ورود به کربلا، شب عاشورا، شهادت اصحاب، شهادت خاندان امام حسین علیه السلام، شهادت سیدالشهدا علیه السلام، پس از شهادت، بازگشت به مدینه، طفلان مسلم و سوگواره‌ها تشکیل شده است.

نویسنده در بخشی از مقدمه درباره این کتاب می‌نویسد: بزرگ‌ترین مصیبت جانسوز در تاریخ آفرینش از جنبه‌های گوناگون، رویداد غم‌افزای عاشورای در سال 60 یا 61 هجری قمری است. از آنجا که واقعه عاشورا و حوادث مربوط به آن از اهمیت به سزایی برخوردار است و شیوه‌های بیان به لحاظ زمان؛ مکان و مقتضای حال باید متفاوت باشد، مناسب می‌نماید که متون معتبر و متنوع در دسترس خوانندگان قرار گیرد تا بتوانند این قصه پر غصه را برای دیگران نقل کنند و البته به نسل‌های آینده نیز منتقل نمایند....

بر این اساس این مجموعه را با ویژگی‌های زیر سامان دادیم:

روایات را از منابع معتبر و متعدد شیعی گردهم آوردیم؛ در بازگردان فارسی این روایات؛ از ترجمه منتشر شده منابع اصلی و فرعی استفاده کرده، به تطبیق، بازبینی و اصلاح آنها پرداختیم و درر کنار ویرایش علمی و فنی و صوری یک دست‌سازی زبان نوشتار همت گماشتم...

گزارش‌های تاریخی به طور غالب از تألیفات سه عالم بزرگ شیعی با محوریت «الارشاد» شیخ مفید، «الملهوف» سید بن طاووس و هم‌چنین «بحارالانوار» مجلسی تهیه کردیم...

بخشی از متن کتاب به نقل از صفحه ی 190:

ابن ریاح روایت کرده: کوری را دیدم که در صحنه ی کربلا حضور یافته بود. وقتی علت کوری اش را پرسیدم؛ گفت: در گروهی ده نفره، شاهد کشته شدن حسین(ع) بودم، اما نه نیزه ای زده ام، نه شمشیری و نه تیری انداختم. بعد از شهادت امام، به خانه ام بازگشتم و بعد از نماز عشا خفتم. در رؤیا دیدم یکی گفت: دعوت پیامبر را اجابت کن! گفتم: مرا با او چه کار؟

گریبانم را گرفت و کشید و نزد پیامبر برد. دیدم پیامبر(ص) در بیابانی نشسته، آستین ها را بالا زده و حربه ای در دست دارد. فرشته ای هم نزدش ایستاده و شمشیری آتشین به دست دارد. فرشته ای هم نزدش ایستاده و شمشیری آتشین به دست دارد و نُه یار و همراه مرا می کشد و هربار که شمشیرش را فرود می آورد، شعله های آتش از آن زبانه می کشد.

جلو رفتم و نزدش زانو زدم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله! جوابم نفرمود و مکث طولانی نمود. بعد سر را بالا کرد و فرمود: ای دشمن خدا! حرمتم را هتک کردی، عترتم را کشتی، حقم را رعایت ننموده و کردی آنچه کردی!

گفتم: یا رسول الله! به خدا که شمشیری نزدم و نیزه ای فرود نیاوردم و تیری نینداختم!

فرمود: راست گفتی! ولی بر سیاهی لشکر افزودی. نزدیک بیا! 

نزدیک رفتم. ظرفی پر از خون دیدم. فرمود: این خون فرزندم حسین است. پس از آن خون در چشمم کشید؛ از خواب جستم و از آن زمان تا کنون چیزی نمی بینم!...

۰ نظر ۱۲ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۰