وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

˙•▪●* آموزه های دینی --- پاسخ به سوالات --- مناظرات اصولی و به دور از توهین --- معرفی کتابهای مفید *●▪•˙

˙•▪●* حضرت اشرف الانبیاء محمّد مصطفی(ص) می فرمایند : « هنگامی که بدعتها در میان امّتم ظاهر گردد، بر عالِم است که علم خود را (در رفع بدعتها) اظهار کند؛ و کسی که این کار را انجام ندهد، پس لعنت خدا بر او باد.»

کوچکتر از آنم که چون من، فضائل پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) و امامان پاک از نسل ایشان را بگوید و از ایشان بنویسد. این نوشته ها، مطالبی در حد توان من در حقانیّت دین مبین اسلام و رسول الله (ص) و اهل بیت پاکشان علیهم السّلام و پرده برداری از شبهات و تاریکی هایی است که ذهن برخی را دچار خود کرده است. امید دارم که مورد رضای خدا و رسولش قرار گرفته، شفاعت ایشان و اهل بیتشان را شامل حال این حقیر و خانواده ام کند. *●▪•˙

یا امیرالمؤمنین علی(ع) مدد.

معرفی کتاب ستاره ها چیدنی نیستند

شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ

کتاب " ستاره ها چیدنی نیستند " ، نوشته ی آقای محمدعلی حبیب اللهیان و از انتشارات نشر معارف می باشد. این کتاب در 376 صفحه تنظیم و در حدود چهل بار تا کنون تجدید چاپ شده است. در این کتاب مستند و داستانی، با بخشی از دوران حساس زندگی دختری آمریکایی به نام سارا آشنا می شوید که او برای دفاع از حقوق زنان در موسسه‌ای در آمریکا مشغول به کار است. در یکی از فعالیت‌ های این موسسه که زیر نظر وزارت امور خارجه ی ایالات متحده ی آمریکا است، فعالان این موسسه به بهانه‌ی نجات زنان مسلمان، به تخریب چهره‌ی حجاب می‌پردازند و این جریان باعث ایجاد سوالات و تضاد هایی در ذهن سارا می‌شود. سارا در پی یافتن پاسخ سوالات ذهنی خود، به همراه دوستش ماشا به مرکز مطالعات اسلامی نیویورک مراجعه می‌کنند و در این بین با سلسله‌ی جلسات « برای همه‌ی خانم‌ های دنیا » آشنا می‌شوند. در این جلسات، سخنران به صورت بسیار دلنشین و مستدل و مستند، به بررسی مقوله‌ی حجاب در زوایای مختلف زندگی می‌پردازد و مساله‌ی حجاب را در ادیان و جوامع مختلف بررسی می‌کند و اثرات آن را در زندگی شخصی و اجتماعی یک فرد بررسی می کند.

از طرف مقابل، دختری ایرانی به نام افسانه نیز به دلیل قانع نبودن از موفقیت های کسب شده ی خویش و با هدف آزادی و زندگی باشکوه تر و موفق تر، در صدد گرفتن اقامت در آمریکا بوده و حاضر میشود این کار را به هر قیمتی انجام دهد! این کتاب از فصل صفر و با عنوان " رویای آزادی " شروع و در فصل دوازدهم با عنوان " ستاره ها چیدنی نیستند " خاتمه می یابد. 

لذت مطالعه

رفتار پیامبر رحمت با دخترش در 1400 سال پیش، حتی برای قرن بیست و یکم هم عجیب و بی نظیر است. هنگامی که فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد می شد، پیامبر(ص) جلوی پای او می ایستاد، به استقبالش می رفت، او را می بوسید و در جای خود می نشاند! همواره صورت، دست و زیر گلوی فاطمه(س) را می بوسید و می گفت: « پدرش به فدایش باد.» این پدر مهربان به پدرها و بزرگترها توصیه کرد که « هرگاه هدیه ای خریدید، اول به دختران بدهید؛ هر کس دختر خود را خوشحال کند، گویا اسیری از اولاد اسماعیل(ع) را آزاد کرده است.»... ص73

*****                 *****                 *****     

بله... عزیزان!... اما در مورد این نظریه که انسان از هرچی منع بشه به اون حریص میشه، چند نکته خدمتتون بیان می کنم:

1) اگه واقعا منع انسان از هر چیزی سبب حرص بیشتر اون میشه، پس چرا اینقدر تبلیغات میشه و مردم را از سیگار و مواد مخدر منع می کنند؟ آیا با این همه ممنوعیت، جوان ها حریص تر نمیشن؟ چرا برای خونه ها در میذاریم و روی دیوارها نرده می کشیم و دزدگیر و دوربین نصب می کنیم؟ آیا دزدها حریص تر نمیشن؟...

2) روح بشر فوق العاده تحریک پذیره. اشتباهه که گمان کنیم روح بشر محدود به حد خاصیه و بعدش آروم میشه. همونطور که بشر از تصاحب ثروت، پست و مقام سیر نمیشه، در مورد نیروی جنسی نیز ماجرا از همین قراره، بلکه هم شدیدتر...

3)... ص177

*****               *****                 *****   

آقای تهرانی پاکتی را از توی جیب لباسش بیرون آورد و به سمت فرهاد و سارا دراز کرد و گفت: « در خدمت شما بودن افتخار ماست. مخصوصا که یه دعوتنامه ی خاص دارین. فقط قول بدین توی این ضیافت درجه یک، مارو فراموش نکنین.» سارا با کنجکاوی به پاکت نگاه می کرد. فرهاد آن را گرفت و دو نفری به پشت پاکت نگاه کردند. زیر یک لوگوی چاپ شده که تصویری از یک گنبد طلایی با گلدسته هایش را نشان می داد، با رنگ سبز نوشته بود: « السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی ». فرهاد با صدای بلند در حالیکه چشم هایش از خوشحالی باز شده و خون توی صورتش دویده بود، گفت: خدایا!... مهمون امام رضا؟!

اشک توی چشمهای سارا حلقه زد. چانه اش می لرزید. دستش را روی سینه اش گذاشت و روسری اش را لمس کرد و همانطور که از پنجره ی اتاق به آسمان چشم دوخته بود، بریده بریده و آرام گفت: امام...رضا...! ص364

۰۴/۰۱/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی