کتابی که در این پست قصد معرفی آن را داریم، کتابی با عنوان « تندتر از عقربه ها حرکت کن » به روایت نوید نجات بخش و کوشش بهزاد دانشگر می باشد.
تندتر از عقربه ها حرکت کن؛ روایت حرکت به سوی یک اتفاق بزرگ و کتابی از بهزاد دانشگر است که زندگی مدیر جوان و موفق یک شرکت دانشبنیان به نام نوید نجاتبخش را روایت میکند.
این کتاب حاصل گفت و گوهای دانشگر و نوید نجاتبخش و دیدارهای مکرر دانشگر از بهیار صنعت سپاهان در سال ۱۳۹۵ است. شرکت دانش بنیان بهیار صنعت سپاهان با بیش از بیست سال سابقه در زمینه ی تولید تجهیزات پزشکی با فناوری بسیار بالا در شهرک علمی و تحقیاتی اصفهان بوده که هنوز نیز مشغول به فعالیت است.
تندتر از عقربهها حرکت کن روایتی از مسیر پر فراز و نشیب و پر چالش جوان نخبه ای است که در جامعه امروزی نه ارثیه چندانی دارد و نه حاضر است برای موفق شدن شرکتش به احدی باج و رشوه بدهد. چارچوبهای خودش را دارد و با همان چارچوبها که برگرفته شده از زندگی سالمش در کنار خانواده ی مؤمن و معتقدش، همچنین روایات بزرگان دین اسلام و راهنمایی های علما است؛ تلاش میکند تا شرکتش را گسترش دهد. اما همه ی اطرافیان او و مدیران دولتی دیگر چنین کاری را غیرممکن میدانند. این جوان با استعداد و نخبه، با وجود سنگ اندازی های زیاد در طی مسیرش، بر خلاف چیزی که باب شده و نخبگان به خارج از کشور می روند، در داخل کشور خود ماند و با تمام سختی های پیش روی خود مردانه جنگید تا به قول خودش در موفقیتش و چشیدن مزه ی شیرین آن، نه فقط خود، بلکه مردمش را نیز سهیم کند و در تمام مراحل کاری اش و حل شدن سختی ها و گرفتاریها، دست خدا را دید...
این کتاب از انتشارات دفتر نشر معارف بوده و 304 صفحه دارد.
نمونه هایی انتخابی از برخی صفحات کتاب:
صفحه ی 72: در تمام دنیا یکی از کارهای اساسی و اصلی سفیرهای کشورها، بسترسازی اقتصادی برای تولیداتشان است. حتی وقتی می روند برای کارهای فرهنگی یا سیاسی، باز هم حواسشان به اقتصادشان است. چه می شود که چین برای ما صلوات شمار می سازد، قبل از اینکه خود ما به فکر بیفتیم و بسازیم؟! چون سفیرشان آمده و در فرهنگ ما نیاز به این کالا را دیده. اینکه محصولی خاصّ ما تولید می کنند و به راحتی فروش می رود، به دلیل این است که روی فرهنگ ما کار کرده اند...
صفحه ی 130: اما وقتش که می شود؛ بخاریمان درست نباشد، غذایمان درست نباشد، کولرمان درست نباشد، نمی توانیم کار کنیم! همه چیز باید فراهم باشد. حالا همه چیز که فراهم بود، یک صلوات هم می فرستیم و یک جمله از اقتصاد مقاومتی هم می گوییم و به گمان خود داریم کار انقلابی و جهادی می کنیم! ولی آنجایی که کار سخت می شود، لنگ می زنیم. به نظر من؛ اینجاست که فرق حزب اللهی واقعی با آدمی که می خواهد با یک رساله به بهشت برود، مشخص می شود...
صفحه ی 182: روزی استادی گفت: نود درصد شاگردهای من الان آن طرف مرز هستند. با حسرت و افتخار هم می گفت. گفتم: خوب تقصیر شماست که اینها رها می کنند و می روند. گفت: به من چه؟! کسی به اینها اهمیت نمی دهد! گفتم: من منکر اشتباه مسئولان و مدیرانمان در بی توجهی به این افراد نیستم، ولی سوال من این است که اگر یک روز بابای ما بهمان اخم کرد یا چیزی در سفره مان نبود، سریع رها می کنیم و می رویم خانه ی همسایه یا می ایستیم کنار پدر و مادرمان؟! می ایستیم ببینیم مشکل چیست و چگونه حل می شود. اصلا می رویم کار می کنیم و غذایی می آوریم سر سفره تا برادر و خواهر کوچکترمان گرسنه نمانند. آدمی که تا یک مشکل کوچکی پیش می آید، رها می کند و می رود، مثل همین آدمی است که خواهر و برادر کوچکترش را رها کرده و رفته یک محله ی دیگر تا غذای بهتری بخورد. بعد هم ایستاده برای آنها کار می کند و خانه ی آنها را می سازد، نه خانه ی خودشان را. اگر ما در قبال خانه و خانواده مان احساس مسئولیت می کنیم، باید در قبال کشورمان هم که خانه ی بزرگترمان است،احساس مسئولیت کنیم...
۰ نظر
۱۱ بهمن ۰۰ ، ۰۶:۰۰