وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

˙•▪●* آموزه های دینی --- پاسخ به سوالات --- مناظرات اصولی و به دور از توهین --- معرفی کتابهای مفید *●▪•˙

˙•▪●* حضرت اشرف الانبیاء محمّد مصطفی(ص) می فرمایند : « هنگامی که بدعتها در میان امّتم ظاهر گردد، بر عالِم است که علم خود را (در رفع بدعتها) اظهار کند؛ و کسی که این کار را انجام ندهد، پس لعنت خدا بر او باد.»

کوچکتر از آنم که چون من، فضائل پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) و امامان پاک از نسل ایشان را بگوید و از ایشان بنویسد. این نوشته ها، مطالبی در حد توان من در حقانیّت دین مبین اسلام و رسول الله (ص) و اهل بیت پاکشان علیهم السّلام و پرده برداری از شبهات و تاریکی هایی است که ذهن برخی را دچار خود کرده است. امید دارم که مورد رضای خدا و رسولش قرار گرفته، شفاعت ایشان و اهل بیتشان را شامل حال این حقیر و خانواده ام کند. *●▪•˙

یا امیرالمؤمنین علی(ع) مدد.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناظرات اصولی و به دور از توهین» ثبت شده است

سلطان الواعظین شیرازی

مرحوم آیت الله علّامه حاج سیّد محمّد شیرازی معروف به سلطان الواعظین فرزند سیّد علی اکبر، خطیب و از علمای نامدار شیعه در قرن چهاردهم بوده اند که در اردیبهشت سال 1276 در تهران به دنیا آمدند.
نسب ایشان با 25 واسطه به امام موسی کاظم(ع) میرسد. این عالم بزرگوار همواره مورد احترام و توجه مراجع و علمای عصر خود مانند آیت الله محمد تقی شیرازی، آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالله مامقانی،  آیت الله شیخ عبدالکریم حائری و ... بودند. در ادامه به شرح ماجرایی جالبی خواهیم پرداخت که باعث شهرت بیشتر ایشان شده است...

۱ نظر ۰۶ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۰۰

هنگامی که معاویه وارد مدینه شد، دستور داد ابن عباس [1] را حاضر کنند. آنگاه با کمال ناراحتی و خشم به او گفت: شنیده ام هنوز دم از فضائل علی(ع) می زنی! مگر نمیدانی که ذکر فضائل علی(ع) را ممنوع کرده ام؟

ابن عباس: تمام اهل مدینه شاهدند که من به غیر از تفسیر قرآن سخن دیگری بر زبان جاری نمیکنم.

معاویه: تفسیر بگو اما خلاف حقیقت و دروغ معنا نکن و حق نداری دم از فضائل علی(ع) بزنی.

ابن عباس: بسیار خوب! گاهی من این آیه ی شریفه را می خوانم: « وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا. ** و غذای خود را با اینکه به آن علاقه ( و نیاز ) دارند ( بر دوستی خدا ) به مسکین و یتیم و اسیر می دهند.» [2]
از من سوال می کنند خداوند در این آیه از چه کسانی ستایش می کند؟ اگر بگویم آنان علی(ع)،فاطمه(س) و فضّه ی خادمه می باشند، که اشاره به ماجرای سه روز روزه گرفتن آن سه نفر برای سلامتی و بهبودی حسنین علیهم السّلام دارد و در هر سه روز، افطار خود را بر مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند...، آیه را به حقیقت تفسیر کرده ام وگرنه به دروغ و خلاف تفسیر کرده ام.[3]

معاویه: آیات دیگر را برای مردم تفسیر کن.مگر قرآن آیه ی دیگری ندارد؟! 

۰ نظر ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۰۶:۰۰

عصر امام جعفر صادق (ع) بود. ابوحنیفه[1] در مسجد کوفه برای شاگردانش تدریس می کرد. یکی از شاگردان امام جعفر صادق(ع) به نام فضّال بن حسن، با یکی از دوستانش گردش می کردند تا اینکه به آن مسجد رسیدند. دیدند جمعی در اطراف ابوحنیفه حلقه زده اند و او برای آنها درس می گوید. فضّال به دوست خود گفت: من از اینجا نمی روم مگر اینکه ابوحنیفه را وادار کنم مذهب تشیّع را بپذیرد.
آنگاه به طرف مجلس درس ابوحنیفه رفتند و در کنار شاگردان ابوحنیفه نشستند. در این هنگام فضّال مناظره و سوالات خود را به ترتیب ذیل شروع کرد:

فضّال: ای پیشوا! برادری دارم [2] که از من سالمندتر است ولی شیعه است. هرچه برای او دلیل بر افضلیت ابوبکر می آورم تا او را به مذهب خود جذب کنم، دلایل مرا رد می کند. اکنون از شما استمداد می کنم بفرمایید دلیل برتری ابوبکر و عمر بر علی(ع) چیست تا آن را به برادرم بگویم و او را قانع کنم.

ابوحنیفه: به برادرت بگو چگونه علی(ع) را بر ابوبکر و عمر مقدم می داری با اینکه در جنگها ابوبکر و عمر در حضور پیامبر(ص) نشسته بودند و پیامبر(ص) علی(ع) را به جبهه می فرستاد؟ و این خود دلیل آن است که پیامبر(ص) آن دو را بیشتر دوست می داشت و به حفظ جان آن دو توجه داشت.

فضّال: اتفاقا همین سوال را به برادرم تذکر دادم ولی او در پاسخ من گفت: مطابق قرآن علی(ع) که به جهاد و جنگ دشمن می رفت برتر است. زیرا در سوره ی نسا می خوانیم: خداوند مجاهدان را بر نشستگان برتری بزرگ عطا کرد. [3]

ابوحنیفه: به برادرت بگو چگونه علی(ع) را بر ابوبکر و عمر برتر می دانی با اینکه آن دو در کنار قبر پیامبر(ص) دفن شده اند ولی قبر علی(ع) فرسخ ها از قبر پیامبر(ص) فاصله دارد و این موقعیت و افتخار برای برتری آن دو کافی است.

فضّال: اتفاقا همین دلیل را به برادرم گفتم. برادرم در پاسخ گفت: خداوند در قرآن می فرماید: بدون اجازه ی پیامبر(ص) وارد خانه ی او نشوید مگر آنکه به شما اجازه دهد.[4]  روشن است که قبر پیامبر اکرم(ص) در خانه ی ملکی خودش بود و قطعا آن حضرت چنین اجازه ای به آنها نداده و وارثین آن حضرت نیز اجازه ندادند.

ابوحنیفه: به برادرت بگو عایشه ( دختر ابوبکر ) و حفصه ( دختر عمر ) به جای مهریه ای که از همسرشان پیامبر(ص) طلب داشتند، از زمین حضرت گرفتند و هرکدام به پدر خود بخشیدند.

فضّال: اتفاقا همین پاسخ را به برادرم گفتم و او گفت: مگر قرآن نخوانده ای که خداوند در قرآن به پیامبر خود می فرماید: ای پیامبر! ما همسرانت را که مهریه ی آنها را پرداخته ای بر تو حلال کردیم.[5]  بنابراین پیامبر(ص) در زمان حیات خود مهریه ی همسرانش را داده است.

ابوحنیفه: به برادرت بگو عایشه و حفصه هر دو همسر رسول خدا(ص) بودند. آنها به اندازه ی سهم ارث خود از آن خانه گرفتند و آن را به پدران خود بخشیدند و بر این اساس جنازه ی آنها در آنجا به خاک سپرده شد.

فضّال: اتفاقا همین دلیل را به برادرم گفتم و او در پاسخ من گفت: شما برادران عامّه (سنی مذهبان) اعتقاد دارید که پیامبر(ص) چیزی را از خود برای بستگانش به ارث نگذاشت و بر همین اساس فدک را از حضرت زهرا(س) گرفتید! وانگهی اگر بپذیریم که پیامبر(ص) از خود ارث می گذارد، حضرت هنگام رحلت 9 همسر داشت ( حضرت در طول حیات مبارکشان 9 همسر اختیار کرده بودند) و ارث همه ی آنها یک هشتم از آن خانه خواهد شد و اگر یک هشتم آن خانه را ( به عنوان سهم الارث ) بین 9 همسر تقسیم کنیم، به ازای هر نفر، یک هفتاد و دوم یعنی یک وجب در یک وجب از آن زمین می رسد، نه به اندازه ی طول و عرض قامت یک انسان!

ابوحنیفه با شنیدن این جوابها فرو ماند و با عصبانیت به شاگردان خود رو کرد و گفت: او را از مسجد بیرون کنید، زیرا او خودش رافضی ( شیعه و از دین برگشته!! ) است و برادری ندارد!!

[ برگرفته از کتاب حکایات و مناظرات. محمدرضا منصوری ]

--------------------------------------------------------

[1]. ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ق/۶۹۹-۷۶۷م)، فقیه و متکلم کوفه و پایه‌گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت. نام او نعمان بن ثابت و کنیه‌اش ابوحنیفه است. حنفیان او را امام اعظم و سراج الائمه لقب داده‌اند.

[2]. فضّال برادری نداشت و با این شیوه می خواست سر بحث و گفتگو را باز و مناظره را شروع کند و منظور او برادر به معنای عام کلمه بود.
[3]. سوره ی نسا آیه ی 59
[4]. سوره ی احزاب آیه ی 53
[5]. سوره ی احزاب آیه ی 50

 

۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۹ ، ۰۶:۰۰

احتجاج امیرالمؤمنین علی(ع) در برابر اظهار انبساط (خوشحالی) ابوبکر از بیعت مردم

این متن بخشی از احتجاج و مناظره ی امیرالمؤمنین علی(ع) با ابوبکر است که به طور خلاصه از کتاب شریف علامه ی بزرگوار طبرسی برای شما نقل شده است. علاقه مندان برای خواندن متن کامل این احتجاج، به کتاب شریف مراجعه فرمایند.

امام جعفر صادق(ع) به واسطه ی پدران گرامش گوید: وقتی مردم با ابوبکر بیعت کرده و با امام علی(ع) آن رفتار نمودند، پیوسته ابوبکر نسبت به حضرت امیر(ع) اظهار انبساط و خوشرویی می نمود و از انقباض و گرفتگی علیّ بن ابیطالب حیران و دل نگران بود، به همین خاطر بسیار مایل بود با او خلوتی داشته و عقده ی دل او را گشوده و رضایت خاطر آن حضرت را به هر ترتیب فراهم نماید! بنابراین از آن حضرت درخواست نمود که ساعتی را برای مذاکره ی خصوصی انتخاب نماید. پس مجلس برپا شد و ابوبکر اینگونه سخن آغاز نمود:
ای ابوالحسن! به خدا سوگند که این جریان روی تبانی و اقدام و رغبت و حرص من صورت نگرفت.... پس برای چه از من دلتنگ و ملول بوده... و با نظر بغض و عداوت به من می نگری؟!
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اگر به این امر میل و رغبتی نداشتی، برای چه خود را به آن حاضر نموده و در این عمل پیش قدم شدی؟!
ابوبکر گفت: بخاطر حدیثی بود که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرموده: « به راستی که خداوند امّت مرا بر گمراهی و خطا جمع نمی کند.» و چون جمع ایشان را دیدم از همان فرمایش پیروی کرده و هرگز گمان نبردم که اجماع امّت خلاف هدایت و از گمراهی باشد و به همین خاطر تن به تکلیف سپردم و اگر می دانستم حتّی یک نفر هم از این امر امتناع خواهد ورزید، بطور مسلّم از پذیرش آن خودداری می کردم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: در خصوص حدیث مذکور در مورد اجماع امّت از تو می پرسم که آیا من از افراد این امّتم یا نه؟!  گفت: آری!  فرمود: آن گروهی که از بیعت تو سر باز زدند چون سلمان و ابوذر و عمّار و مقداد و سعد بن عباده و دیگران؛ از امّت بودند یا نه؟!  ابوبکر گفت: آری! همه از امّت بودند.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بنابراین چگونه با مخالفت این افراد به حدیث اجماع احتجاج می کنی؟!...
ابوبکر گفت: ... ترسیدم اگر از پذیرش آن امتناع ورزیده و خود را کنار بکشم، اوضاع اجتماعی مسلمین بهم خورده و شاید غالب مردم مُرتَد شده و از دین خارج شوند و پذیرش من بر این امر بهتر از آن بود که امّت مسلمان به هرج و مرج گراییده و به حالت کفر سابق خودشان عود نمایند و فکر می کردم شما نیز در این باره با من موافق باشید.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بسیار خوب! ولی پرسش من این است که شما در بار نخست روی چه اساسی و برای چه به این امر روی آوردید و اینکه یک فرد روی چه شرایط و علل و جهاتی شایسته ی امر خلافت می شود؟
ابوبکر گفت: البته روی صفات خیرخواهی، وفای به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت و عدالت و علم و آگاهی از کتاب و سنّت و حکمت و معرفت و زهد در دنیا و...
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای ابوبکر! تو را به خدا سوگند می دهم آیا در وجود خود این خصوصیات را می بینی یا در من؟!  ابوبکر گفت: البته در شما می بینم ای ابوالحسن.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا این من بودم که پیش از تمام امّت به رسول اکرم(ص) جواب مثبت داد یا تو؟!
گفت: بلکه شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من از طرف رسول خدا(ص) مأمور به ابلاغ و خواندن سوره ی برائت برای کفّار شدم یا تو؟!
ابوبکر گفت: شما مامور این کار شدید.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا هنگام خروج پیامبر(ص) از مکه به مدینه ( روز غار ) ، من جان فدای او شدم یا تو؟!
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند بنا به حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و تمام مسلمین هستم یا تو؟!
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا ولایت من قرین ولایت پروردگار متعال و پیغمبر خدا(ص) واقع شده به دلیل انفاق انگشتر در آیه ی شریفه ی « انّما ولیّکم الله و رسوله والّذین آمنو – الخ » یا تو؟!
ابوبکر گفت: البته برای شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا مقام وزارت رسول خدا(ص) همچنانکه برای هارون بود نسبت به حضرت موسی، برای تو بود یا برای من؟!
ابوبکر گفت: برای شما بود.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(ص) توسط تو و اولاد و خانواده ات در برابر نصارا مباهله نمود یا با من و فرزندان و خانواده ی من؟!
ابوبکر گفت: البته توسط شما و خانواده اتان.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا آیه ی تطهیر از رجس ( معصیت، کفر، پلیدی، نجاست، گناه ) در باره ی من و خانواده و فرزندان من نازل شد یا برای تو و خانواده ات؟!
ابوبکر گفت: برای شما و خانواده اتان.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا آفتاب برای نماز تو به دعای پیامبر(ص) رجوع کرد یا برای من؟!
ابوبکر گفت: برای شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو آن جوانمردی که این ندا از آسمان برایش خوانده شده که «لا سیف الّا ذوالفقار و لا فتی الّا علی» یا من؟!
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر(ص) مرا به قتل ناکثین[1] و قاسطین[2] و مارقین[3] بر تاویل قرآن مژده و خبر داد یا تو را؟!
ابوبکر گفت: البته شما را.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من در آخرین کلام رسول خدا(ص) حاضر شده و متولّی غسل و دفن او شدم یا تو؟!
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا تو را به دوش خود بلند کرده و اصنام و بتهای کعبه را شکست یا مرا؟!
ابوبکر گفت: البته شما را.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر(ص) وقتی فرمان داد که تمام دربهایی که به مسجد باز میشد بسته شود مگر یک درب؛ آن درب از خانه ی من بود یا درب خانه ی تو؟!
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(ص) در زمان حیات خود به اصحاب و یارانش فرمود که مرا به عنوان امیرالمؤمنین سلام گفته و ندا کنند یا تو را؟!
ابوبکر گفت: البته شما را.
...
امام جعفر صادق(ع) فرمود: به همین ترتیب حضرت امیر(ع) پیوسته مناقب منقول خود را که از جانب خدا و پیامبر(ص) بود ایراد می کرد و ابوبکر یکایک آنان را تصدیق می نمود تا جایی رسید که ابوبکر به گریه افتاده و حالش منقلب شد... ابوبکر در حالی که می گریست گفت: راست گفتی ای ابوالحسن! به من مهلت بده تا امشب در کار خود و این حرفهایت خوب فکر و تامل کنم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هر چه میخواهی فکر کن ای ابوبکر.
ابوبکر در نهایت تأثر و حزن به خانه رفت و تا شب خود را ممنوع الملاقات نمود... آن شب ابوبکر در خواب به خدمت پیامبر(ص) مشرف شده و عرض سلام نمود؛ ولی رسول خدا(ص) روی مبارک خود را به جانب دیگر نمود... آن حضرت فرمودند: حق را به صاحب آن بازگردان...
چون صبح شد، ابوبکر نزد حضرت علی(ع) آمده و جریان خواب دیشب خود را برای امام(ع) شرح داده گفت: دست خود را بده تا با تو بیعت کنم ای ابوالحسن. پس از بیعت از آن حضرت خواست که در وقت معین در مسجد حاضر شده تا جریان مذاکره و خواب دیشب خود را به مردم نقل نموده و در میان جمع، خلافت را تسلیم امیرالمؤمنین نماید...
ابوبکر با رنگی پریده و در حالیکه خود را سرزنش میکرد از نزد آن حضرت خارج شد و در میان راه به عُمَر برخورد. عمر گفت: تو را چه شده ای خلیفه ی مسلمین؟! ابوبکر نیز همه چیز را برای او نقل نمود.
عمر گفت: تو را به خدا سوگند ای خلیفه ی رسول خدا که از سحر و جادوی بنی هاشم برحذر باش و مبادا به آنان اعتماد نمایی که این اولین سحر و جادوی ایشان نیست... و گفت و گفت و گفت تا ابوبکر را از رأی و تصمیم خود بازگردانده و او را تشویق به ادامه ی راه خلافت نمود.
حضرت صادق(ع) می فرمایند: امیرالمؤمنین بنا بر وعده ای که گذاشته بودند به مسجد آمد ولی هیچکس از ایشان را در آنجا ندید و دریافت که چه شده، پس بر سر قبر رسول خدا(ص) نشست...
در این میان عمر از کنار آن حضرت عبور کرده و گفت: ای علی! چیزی که میخواستی نشد!!
پس آن حضرت نیز بر همه چیز واقف شد و به منزل خود بازگشت.
 

کتاب شریف احتجاج. تالیف مرحوم علامه طبرسی.
 ناشر: دارالکتب الاسلامیة. جلد اول ص 261 الی 274

-----------------------------------------------------

[1]. ناکِثین به‌معنای پیمان‌شکنان، لقبی است برای گروهی که به سردمداری طلحه و زبیر و با محوریت عایشه، علی‌رغم بیعت با امام علی(ع)، علیه او شوریدند و با سپاه بزرگی کوفه و بصره را تصرف کردند و سرانجام در جنگ جَمَل شکست خوردند. در این جنگ، طلحه و زبیر کشته شدند و سپاه پراکنده شد و گروهی نیز اسیر شدند که امام علی(ع) آنها را عفو کرد. به این گروه چون باعث جنگ جمل شدند اصحاب جمل نیز می‌گویند.
[2]. قاسِطین به‌معنای گروه ستمگر، عنوانی است برای معاویه و پیروانش در جنگ با امام علی (ع). پس از بیعت مسلمانان با امام علی (ع)، چون آن حضرت، معاویه را از حکومت شام خلع کرد، او علیه خلافت امام علی (ع) تمرّد کرد و باعث برپا شدن جنگ صفین شد. در این جنگ حدود هفتاد هزار مسلمان کشته شدند.
[3]. مارِقین به‌معنای گروه بیرون‌رفته و خروج‌ یافته، عنوانی است برای خوارجی که در جنگ نهروان علیه امام علی(ع) جنگیدند. مارقین در ابتدای جنگ صفین از سپاهیان امام علی(ع) بودند، اما ماجرای حکمیت سبب شد بر امام علی(ع) بشورند و گروه سومی تشکیل دهند که با هیچیک از طرفین همراه نبود. امام علی(ع) در منطقه‌ای به نام نهروان ناچار به جنگ با این گروه شد و آنان را شکست داد.

۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۰۰

برگرفته از کتاب حکایات و مناظرات محمّدرضا منصوری :
نقل شده است در مجلسی که یحیی ابن اکثم ( از علمای بزرگ اهل سنت در زمان خود که نزد مامون دارای جایگاه رفیعی بود و حتی توانست منصب قاضی القضّات را در زمان مامون به دست آورد. |1| ) و امام نهم شیعیان حضرت امام محمّد تقی (ع) ملقّب به جواد الائمّه و گروه بسیاری در آن حضور داشتند، مناظره ای بین آن امام همام و یحیی ابن اکثم صورت گرفت:

۰ نظر ۱۱ دی ۹۹ ، ۰۶:۳۸