وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

˙•▪●* آموزه های دینی --- پاسخ به سوالات --- مناظرات اصولی و به دور از توهین --- معرفی کتابهای مفید *●▪•˙

˙•▪●* حضرت اشرف الانبیاء محمّد مصطفی(ص) می فرمایند : « هنگامی که بدعتها در میان امّتم ظاهر گردد، بر عالِم است که علم خود را (در رفع بدعتها) اظهار کند؛ و کسی که این کار را انجام ندهد، پس لعنت خدا بر او باد.»

کوچکتر از آنم که چون من، فضائل پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) و امامان پاک از نسل ایشان را بگوید و از ایشان بنویسد. این نوشته ها، مطالبی در حد توان من در حقانیّت دین مبین اسلام و رسول الله (ص) و اهل بیت پاکشان علیهم السّلام و پرده برداری از شبهات و تاریکی هایی است که ذهن برخی را دچار خود کرده است. امید دارم که مورد رضای خدا و رسولش قرار گرفته، شفاعت ایشان و اهل بیتشان را شامل حال این حقیر و خانواده ام کند. *●▪•˙

یا امیرالمؤمنین علی(ع) مدد.

۱۲ مطلب با موضوع «متن فارسی نهج البلاغه» ثبت شده است

گفته شده که حضرت این خطبه را پس از فتح بصره و در سال 36 هجری و بعد از کشته شدن طلحه و زبیر ایراد فرمودند:

« شما مردم به وسیله ی ما از تاریکی های جهالت نجات یافته و هدایت شدید و به کمک ما به اوج ترقّی رسیدید. صبح سعادت شما با نور ما درخشید. کَر است گوشی که بانگ بلد پندها را نشنود و آنکس را که فریاد بلند، کر کند، آوای نرم حقیقت چگونه در او اثر خواهد کرد؟ قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پایدار و با اطمینان باد. من همواره منتظر سرانجام حیله گری شما مردم بصره بودم و نشانه های فریب خوردگی را در شما می نگریستم. تظاهر به دین داری شما، پرده ای میان ما کشید؛ ولی من با صفای باطن، درون شما را می خواندم.

من برای واداشتن شما به راه های حق، که در میان جاده های گمراه کننده بود، به پا خاستم در حالیکه سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید. تشنه کام هرچه زمین را می کندید قطره ی آبی نمی یافتید. امروز زبانِ بسته را به سخن می آورم. دور باد کسی که با رای من مخالفت کند. از روزی که حق به من نشان داده شده، هرگز در آن شکّ و تردید نکردم. کناره گیری من چونان حضرت موسی(ع) برابر ساحران است که بر خویش بیمناک نبود؛ ترس او برای این بود که مبادا جاهلان پیروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دوراهی حق و باطل قرار داریم، آن کس که به وجود آب اطمینان دارد، تشنه نمی ماند. »

-----------------------------------------

نهج البلاغه. محمد دشتی(ره).ص33

۰ نظر ۰۶ دی ۰۰ ، ۱۱:۴۶

این خطبه را به اعتبار جمله نخستین آن یعنی «واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها فلان»، مُقَمّصه نامیده‌اند.

تقمّص یعنی «لباس پوشید» که امام، خلافت را به لباسی تشبیه کرده است که ابوبکر با آگاهی از اینکه برازنده‌اش نیست آن را بر تن کرده است. اما نام مشهور این خطبه، «شقشقیه» است که به اعتبار جمله‌ای است که پس از پایان خطبه و درخواست ابن عباس از امام برای ادامه دادن آن، توسط امام بیان شده است مبنی بر اینکه: 

« هیهات یا ابن عباس! تلک شقشِقَةٌ هَدَرَت ثُم قَرَّت.»

شقشقه، چنانکه از مجموع سخنان لغویون و شارحان خطبه استفاده می‌شود، چیزی است مانند شش باد کرده ی گوسفند یا بادکنک که هنگام هیجان یا غضب از دهان شتر بیرون می‌آید که با چرخیدن صدا در گلوی شتر همراه است و سپس در جای خود آرام می‌گیرد و در مواقع عادی چنین چیزی پیش نمی‌آید لذا بیننده آن را با زبان اشتباه میگیرد. در این خطبه امیرالمؤمنین (ع) حوادث تلخ و مشکلات به وجود آمده بعد از وفات پیامبر(ص) و غصب خلافت توسط خلفای سه گانه را بازگو می کند. در بین خطبه ی حضرت ، شخصی از اهل عراق نامه ای به دست ایشان می دهد. حضرت مشغول خواندن آن می شوند. ابن عباس که شنونده ی خطبه ی حضرت بوده است، از حضرت تقاضای ادامه دادن خطبه را می کند. حضرت می فرماید: هیهات ای پسر عباس! شقشقه ی شتری بود که صدا کرد و باز در جای خود قرار گرفت..

خلاصه منظور حضرت از این کلام این است که سخنانی که گفته شد شعله ای از آتش دل بود که زبانه کشید و فرو نشست . ابن عباس می گوید: به خدا سوگند من هیچ گاه بر سخنی همچون این گفتار تائسف نخوردم که امام نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد.[1]

در رابطه با سند این خطبه که برخی آن را جعل و از گفته های خود سیّد رضی می دانند، ابن خشّاب می گوید به خدا قسم این خطبه را در کتابهایی مطالعه کردم که دویست سال قبل از تولد سیّد رضی(ره) نوشته شده بود.[2]

معنی خطبه ی مقمّصه یا شقشقیه

1. شکوه از ابوبکر و غصب خلافت:

آگاه باشید! به خدا سوگند جامه ی خلافت را بر تن کرد در حالیکه میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاریست و مرغان دور پرواز اندیشه ها، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کنند. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالیکه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند تا اینکه اولی (خلیفه ی اول) به راه خود رفت و خلافت را به بعدی ( پسر خطاب) سپرد.

2. بازی ابابکر با خلافت:

پس امام مثلی را با شعری از اعشی عنوان کرد که: مرا با برادر جابر چه شباهتی است؟! ( کنایه از اینکه من همه ی روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!)

شگفتا! ( ابابکر ) که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند [3]، چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری درآورد؟! هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند. 

3. شکوه از عمر و ماجرای خلافت:

سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی سپرد (عمر) که مجموعه ای از خشونت، سخت گیری، اشتباه و پوزش طلبی بود! زمامدار مانند کسی است که بر شتری سرکش سوار است؛ اگر عنان محکم کشد، پرده های بینی حیوان پاره می شود و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا! مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند و دچار دورویی ها و اعتراض ها شدند و من در این مدت طولانی محنت زا و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا آنکه روزگار او هم سپری شد.

4. شکوه از شورای عمر:

سپس (عمر) خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم که تا امروز با اعضای شورا برابر شوم که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند؟! ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنان با کینه ای که از من داشت، روی برتافت [4] و دیگری دامادش [5] را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان [6].

5. شکوه از خلافت عثمان:

تا آنکه سومی به خلافت رسید. دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خواستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای که به جان گیاه بهاری بیفتد. آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته ی او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت.

6. بیعت عمومی مردم با امیرالمؤمنین علی(ع):

روز بیعت، فراوانی مردم چون یالهای پرپشت کفتار بود و از هر طرف مرا احاطه کردند تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین (علیهم السلام) لگدمال گردند [7] و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله های انبوه گوسفند مرا احاطه کردند اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند [8] و گروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند [9] و برخی از اطاعت حق سر برتافتند [10]، گویا نشنیده بودند سخن خداوند سبحان را که می فرماید: « سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است ». آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده ی آنها زیبا نمود و زیور آن چشمهایشان را خیره کرد.

7. مسئولیتهای اجتماعی:

سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می ساختم و آخر خلافت را با کاسه ی اولش سیراب می کردم. آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است. *

گفتند در اینجا بود که مردی از عراق بلند شد و نامه ای به دست امام(ع) داد و ایشان آن را مطالعه می فرمودند... وقتی مطالعه به پایان رسید، ابن عباس گفت: یا امیرالمؤمنین! چه خوب بود سخن را از همان جا که قطع شد، آغاز می کردید! 

امام علی(ع) فرمودند: هرگز ای پسر عباس! شعله ای از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست! 

ابن عباس می گوید: به خدا سوگند بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام(ع) اینگونه اندوهناک نشدم که امام(ع) نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------

[1]. طالقانی، پرتوی از نهج‌البلاغه، ۱۳۷۴ش، ص۱۳۰-۱۳۵

[2]. شرح ابن ابی الحدید، ج1 ص 206 و همچنین کتاب الغدیر، ج7 ص 82

[3]. ابوبکر بارها می گفت: مرا رها کنید و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم! 

[4]. سعد ابن ابی وقّاص که یکی از اعضای شورای شش نفره بود.

[5]. عبدالرحمن ابن عوف، شوهر خواهر عثمان که حق وِتو در شورا داشت! زیرا عمر دستور داده بود اگر اختلافی در شورا پدید آمد، ملاک رای داماد عثمان است! با اینکه طبق اعتراف دانشمندان اهل سنت، عمر در دوران حکومت خود بارها اعتراف کرد که: « لولا علی لهلک عمر » یعنی اگر علی نبود عمر هلاک میشد! اما در این شورا که اصل آن نیز نادرست است؛ ملاک، رای و نظر عبدالرحمن ابن عوف قرار میگیرد! - الغدیر ج3 ص97

[6]. طلحه و زبیر که بخاطر متامع دنیا بر امام(ع) شوریدند و جنگ خانمان سوز جمل را به وجود آوردند.

[7]. برخی شارحان این خطبه مانند ابن ابی الحدید، معنای کلمه ی « الحسنان » را بجای حسن و حسین علیهم السلام، دو انگشت شصت پا گرفتند. البته این باز هم در اصل ماجرا تردید و نقصی ایجاد نخواهد کرد، چراکه اگر همین معنا را هم بگیریم، بازهم به شلوغی و انبوه جمعیت و تهاجم آنها برای بیعت کردن با امیرالمؤمنین خواهیم رسید که حتی نزدیک بود خود حضرت را ( انگشتان پای مبارکش ) هم لگدمال کنند و نیز در ادامه ی خطبه ی حضرت داریم که ردای مبارکشان در اثر همین شلوغی و ازدهام از دوطرف پاره شد...

[8]. اصحاب جنگ جمل به رهبری عایشه، طلحه و زبیر که طبق فرمایش رسول خدا(ص) ناکثین نامیده می شوند.

[9]. اصحاب خوارج به رهبری حرقوص پسر زهیر که به ذوالثّدیه مشهور بود و جنگ نهروان را پدید آورد و طبق فرمایش رسول خدا(ص) مارقین نامیده می شوند.

[10]. معاویه و یاران او که جنگ صفّین را بر امام تحمیل کردند که طبق فرمایش رسول خدا(ص) قاسطین نامیده می شوند.

۰ نظر ۱۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۳۰

خطبه ای که حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) پس از بازگشت از نبرد صفّین در سال 38 هجری ایراد فرمودند:

ستایش پروردگار:

ستایش میکنم خداوند را برای تکمیل نعمتهای او و تسلیم بودن در برابر بزرگی او و ایمن ماندن از نافرمانی او. و در رفع نیازها از او یاری می طلبم، زیرا آنکس را که خدا هدایت کند، هرگز گمراه نگردد و آن را که خدا دشمن دارد، هرگز نجات نیابد و هر آنکس را که خداوند بی نیاز گرداند، نیازمند نخواهد شد. پس ستایش خداوند گرانسنگترین چیز است و برترین گنجی است که ارزش ذخیره شدن دارد و گواهی می دهم که جز خدای یکتای بی شریک، معبودی نیست؛ شهادتی که اخلاص آن آزموده و پاکی و خلوص آن را باور داریم و تا زنده ایم بر این باور استواریم و آن را برای صحنه های هولناک روز قیامت ذخیره می کنیم؛ زیرا شهادت به یگانگی خدا،نشانه ی استواری ایمان، بازکننده ی درهای احسان، مایه ی خشنودی خدای رحمان و دور کننده ی شیطان است.

ویژگی های پیامبر اسلام(ص):

و شهادت می دهم که محمّد(ص) بنده ی خدا و فرستاده ی اوست. خداوند او را با دینی آشکار و نشانه ای پایدار و قرآنی نوشته شده و استوار و نوری درخشان و چراغی تابان و فرمانی آشکار کننده فرستاد تا شک و تردیدها را نابود سازد و با دلایل روشن استدلال کند و با آیات الهی مردم را پرهیز دهد و از کیفرهای الهی بترساند.

شناخت عصر جاهلیت:

خدا پیامبر اسلام(ص) را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته و امور مردم پراکنده بود. راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت. چراغ هدایت بی نور و کوردلی همگان را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید. ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده، راه های آن ویران و جادّه های آن کهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می کردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند.

با دست مردم جاهلیت نشانه های شیطان آشکار و پرچم او برافراشته گردید. فتنه ها مردم را لگدمال کرده و با سُم های محکم خود نابودشان کرده و پابرجا ایستاده بود؛ اما مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) زندگی می کردند. خواب آنها بیداری و سُرمه ی چشم آنها اشک بود؛ در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود.

ویژگی های اهل البیت(ع):

عترت پیامبر(ص) جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله ی اهل البیت(ع) پشت خمیده ی دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت؛ برابر فاسدانی که تخم گناه افشاندند و با آب غرور و فریب، آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود، برداشتند.

جایگاه خاندان پیامبر(ص):

کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده ی نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر(ص) اساس دین و ستونهای استوار یقین می باشند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد، زیرا ویژگی های حقّ ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیّت پیامبر(ص) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد. هم اکنون ( که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.

۰ نظر ۰۱ آبان ۰۰ ، ۰۵:۳۰

ویژگی های قرآن و احکام اسلام:

کتاب پروردگار میان شماست، که بیان کننده ی حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثل ها، مطلق و مُقیّد و محکم و متشابه می باشد. عبارات مجمل خود را تفسیر و نکات پیچیده ی خود را روشن می کند. از واجباتی که پیمان شناسایی آن را گرفت و مستحبّاتی که آگاهی از آنها لازم نیست.قسمتی از احکام الهی در قرآن واجب شمرده شده که ناسخ آن در سنت پیامبر(ص) آمده |1| و بعضی از آن در سنت پیامبر(ص) واجب شده که در کتاب خدا ترک آن مجاز بوده است. بعضی از واجبات، وقت محدودی داشته که در آینده از بین رفته است|2|. محرّمات الهی از هم جدا می باشند؛ برخی از آنها، گناهان بزرگ است که وعده ی آتش دارد و بعضی کوچک که وعده ی بخشش داده است و برخی از اعمال که اندکش مقبول و در انجام بیشتر آن آزادند.

فلسفه و ره آورد حج:

خدا حجّ خانه ی محترم خود را بر شما واجب کرد، همان خانه ای که آن را قبله گاه انسانها قرار داده که چونان تشنگان به سوی آن روی می آورند و همانند کبوتران به آن پناه می برند. خدای سبحان کعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خویش و نشانه ی اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد و در میان انسان ها شنوندگانی را برگزید که دعوت او را برای حج اجابت کنند و سخن او را تصدیق نمایند و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند. همانند فرشتگانی که بر گرد عرش الهی طواف می کنند، و سودهای فراوان در این عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوی وعده گاه آمرزش الهی بشتابند. خدای سبحان کعبه را برای اسلام نشانه ی گویا، و برای پناهندگان، خانه ی امن و امان قرار داد. ادای حق آن را واجب کرد و حج بیت الله را واجب شمرد و بر همه ی شما انسانها مقرر داشت که به زیارت آن بروید و فرمود: آنکس که توان رفتن به خانه ی خدا را دارد، حج بر او واجب است و آنکس که انکار کند، خداوند از همه ی جهانیان بی نیاز است.|3| 

کتاب شریف نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 25 الی27

====================

|1|. مانند آیه ی 15 سوره ی نسا که می فرماید: « و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا شوند، 4 نفر از شما مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید؛ اگر گواهی دادند، آن زنان را در خانه ها ( ی خود ) نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا اینکه خداوند برای آنها راه نجاتی قرار دهد».  این حکم برداشته شده و طلاق و رجم، جای آن را گرفته است.

|2|. مانند دستور نماز خواندن به طرف بیت المقدس که موقتی بود و با آیه ی 144 سوره ی بقره حکم آن برداشته شد و نماز به سوی کعبه واجب گردید.

|3|. سوره ی آل عمران آیه ی 97

۰ نظر ۰۱ مهر ۰۰ ، ۰۶:۰۰

آدم و داستان بهشت:

سپس خداوند آدم را در خانه ای مسکن داد که زندگی در آن گوارا بود. جایگاه او را امن و امان بخشید و او را از شیطان و دشمنی او ترساند. پس شیطان او را فریب داد، بدان علت که از زندگی آدم در بهشت و همنشینی او با نیکان حسادت ورزید. پس آدم(ع) یقین را به تردید و عزم استوار را به گفته های ناپایدار شیطان فروخت و شادی خود را به ترس تبدیل کرد که فریب خوردن برای او پشیمانی آورد. آنگاه خدای سبحان درِ توبه را بر روی آدم(ع) گشود و کلمه ی رحمت بر زبان او جاری ساخت و به او وعده ی بازگشت به بهشت را داد. آنگاه آدم(ع) را به زمین، خانه ی آزمایش ها و مشکلات، فرود آورد تا ازدواج کند و فرزندانی پدید آورد و خدای سبحان از فرزندان او پیامبرانی برگزید.

فلسفه ی بعثت پیامبران ( نبوت عامه ) :

 خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آنگاه که در عصر جاهلیت ها بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند و شیطان مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا کرد. خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چندگاه متناسب با خواسته های انسانها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی حجت را بر آنها تمام نماید و توانمندی های پنهان شده ی عقل ها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی کنند. مانند سقف بلند پایه ی آسمانها بر فراز انسانها، گاهواره ی گسترده ی زمین در زیر پای آنها، و وسایل و عوامل حیات و زندگی و راه های مرگ و مردن و مشکلات و رنج های پیر کننده و حوادث پی در پی که همواره بر سر راه آدمیان است. خداوند هرگز انسانها را بدون پیامبر یا کتابی آسمانی یا برهانی قاطع یا راهی استوار رها نساخته است. پیامبرانی که با اندک بودن یاران و فراوانی انکار کنندگان، هرگز در انجام وظیفه ی خود کوتاهی نکردند. بعضی از پیامبران، بشارت ظهور پیامبر آینده را دادند و برخی دیگر را پیامبران گذشته معرفی کردند. بدین گونه، قرن ها پدید آمد و روزگاران سپری شد. پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند.

فلسفه ی بعثت پیامبر خاتم(ص):

تا اینکه خدای سبحان برای وفای به وعده ی خود و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد(ص) را مبعوث کرد. پیامبری که از همه ی پیامبران، پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود. نشانه های او شهرت داشت و تولدش بر همه مبارک بود. در روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته های گوناگون و روشهای متفاوت بودند. عده ای خدا را به پدیده ها تشبیه کرده و گروهی نامهای ارزشمند خدا را انکار و به بت ها نسبت می دادند و برخی به غیر خدا اشاره می کردند. پس خدای سبحان مردم را به وسیله ی محمد(ص) از گمراهی نجات داد و هدایت کرد و از جهالت رهایی بخشید. سپس دیدار خود را برای پیامبر(ص) برگزید و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید و او را با کوچ دادن از دنیا گرامی داشت و از گرفتاری ها رهایی بخشید و کریمانه قبض روح کرد.

ضرورت امامت پس از پیامبران الهی:

رسول گرامی اسلام در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت های خود برگزیدند؛ زیرا آنها هرگز انسانها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راهی روشن و نشانه های استوار از میان مردم نرفتند.

----------------------------------------

کتاب شریف نهج البلاغه، محمد دشتی، ص25

 

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۰ ، ۰۶:۰۰