وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. سوره احزاب. آیه 33

وبلاگ اهل البیت علیهم السّلام

˙•▪●* آموزه های دینی --- پاسخ به سوالات --- مناظرات اصولی و به دور از توهین --- معرفی کتابهای مفید *●▪•˙

˙•▪●* حضرت اشرف الانبیاء محمّد مصطفی(ص) می فرمایند : « هنگامی که بدعتها در میان امّتم ظاهر گردد، بر عالِم است که علم خود را (در رفع بدعتها) اظهار کند؛ و کسی که این کار را انجام ندهد، پس لعنت خدا بر او باد.»

کوچکتر از آنم که چون من، فضائل پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) و امامان پاک از نسل ایشان را بگوید و از ایشان بنویسد. این نوشته ها، مطالبی در حد توان من در حقانیّت دین مبین اسلام و رسول الله (ص) و اهل بیت پاکشان علیهم السّلام و پرده برداری از شبهات و تاریکی هایی است که ذهن برخی را دچار خود کرده است. امید دارم که مورد رضای خدا و رسولش قرار گرفته، شفاعت ایشان و اهل بیتشان را شامل حال این حقیر و خانواده ام کند. *●▪•˙

یا امیرالمؤمنین علی(ع) مدد.

معرفی کتاب چه بگوییم؟

پنجشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۳۳ ق.ظ

کتابی که در این پست به معرفی آن می پردازیم جلد اول از مجموعه کتابهای 3 جلدی چه بگوییم، نوشته ی آقای محمد رحمتی شهرضا می باشد.

جلد اول این کتاب در 1024 صفحه؛ مطالب جالب، شیوا و کوتاه از مسائل شرعی، داستانهای کوتاه و عبرت آموز، زندگی امامان و پیامبران، روایات قرآنی و متونی مناسب برای سخنرانی های 3 و 5 و 15 دقیقه ای را گرد هم آورده که ارزش کتاب را بالا برده و طیف مخاطبین خود را گسترده تر کرده است.

لذّت مطالعه:

صفحه 19:

شخصی از امام صادق(ع) پرسید: چه دلیلی بر وجود خدا هست؟ حضرت فرمود: آیا تا کنون کشتی سوار شده ای؟ گفت: بلی! فرمود: آیا اتفاق افتاده که کشتی دچار طوفان شود و در شُرف غرق شدن باشد و امید تو از همه جا بریده شود؟ گفت: بلی! یک همچین اتفاقی افتاده است. حضرت فرمودند: آیا در آن وقت دل تو امید به جایی داشت و متوجه ملجا و پناهی بود و از یک نقطه ای خواهش می کرد که تو را نجات دهد؟گفت: بلی! حضرت فرمود: او همان خداست!

صفحه 79:

بعد از وفات پیامبر(ص) مردی یهودی داخل مسجد شد و سراغ وصی پیغمبر را گرفت. پس مردم با اشاره به ابوبکر، وی را معرفی کردند و مرد یهودی به نزد او رفت و گفت: میخواهم از مسائلی پرسش کنم که جز پیامبر یا وصیّش آنها را نمی داند. ابوبکر گفت: هرچه می خواهی سوال کن! یهودی گفت: به من خبر بده از آنچه برای خدا نیست و از آنچه در نزد خدا یافت نمی شود و از آنچه خدا نمی داند!

ابوبکر گفت: ای یهودی! اینها سوالهای زنادقه و منکران خدا و دین است که خدا و مسلمانان همچین کسی را طرد می کنند! پس ابن عباس که حاضر در مجلس بود گفت: شما با این مرد یهودی با انصاف عمل نکردید! ابوبکر گفت: مگر نشنیده ای که چه گفت؟! ابن عباس گفت: اگر جوابی برای او ندارید، او را به نزد علی ببرید تا به سوالهای او پاسخ دهد؛ زیرا من خود شنیدم که رسول خدا(ص) در باره ی علی فرمود: خدایا دلش را ( بدانچه حق است ) هدایت کن و زبانش را ( از خطا و لغزش ) بازدار! پس ابوبکر و حاضران برخاسته و به اتفاق مرد یهودی به سراغ علی رفتند و اجازه گرفته و بر حضرتش وارد شدند. آنگاه ابوبکر گفت: ای ابوالحسن! این مرد یهودی از من سوالهای زنادیقان را می کند! امیر مومنان (ع) فرمود: ای یهودی چه می گویی؟ یهودی گفت: من سوالهایی از شما می کنم که جز پیامبر یا وصیّش آنها را نمی داند! علی(ع) فرمود: بگو! یهودی همان سه سوال را مطرح نمود.

امام(ع) فرمود: اما آنچه را که خدا نمی داند، پس مضمون گفتار شما مردم یهود است که می گویید عُزَیر پسر خداست و خدا برای خود فرزندی نمی شناسد. و اما آنچه را که می گویی نزد خدا یافت نمی شود، پس آن ظلم به بندگان است که خدا منزّه از آن می باشد. و اما آنچه برای خدا نیست، شریک است.

آن مرد یهودی با شنیدن این جوابها گفت: اشهد ان لا اله الّا الله و انّ محمدا رسول الله!

ابوبکر و مسلمانان حاضر در مجلس همه به امیر مومنان گفتند: یا مفرّج الکروب، ای زداینده ی افسردگی و برطرف کننده ی غم و غصه ها! و در روایت ابن حسنویه حنفی موصلی آمده است که در این موقع صدای فریاد مردم بلند شد و ابوبکر گفت: ای برطرف کننده ی اندوه! تو غم و اندوه را از بین میبری. آنگاه بر بالای منبر رفت و گفت: مرا به خود واگذارید، زیرا تا علی در میان شماست، من بهترین شما نیستم. چون عمر این مطلب را شنید برخاست و گفت: ای ابوبکر! این چه سخنی بود که گفتی؟! ما تو را برای خود برگزیدیم و وی را از منبر پایین آورد...

صفحه ی 911:

حضرت سکینه (ع) در گودی قتلگاه خطاب به پدرش فرمود: پدرجان! نگاه کن ببین حجاب از سر ما برداشتند! همچنین در مجلس یزید اشک می ریخت. یزید علت را پرسید. فرمود: چرا گریه نکند آنکه حجابی برای پوشش صورت خود و همراهش در دست ندارد.

حضرت زینب(س) در کوفه و شام که خطبه خواند فرمود: ای فرزندِ آزاد شدگان! آیا عادلانه است که زنان و کنیز خود را پشت پرده جای دهی، ولی دختران رسول خدا(ص) را اسیر نموده و آبروی آنها را بریزی و صورت آنها را بگشایی و ایشان را در بین دشمنان گذاشته و از سرزمینی به سرزمین دیگر ببری تا باده نشینان، نزدیکان، بیگانگان ازاذل و اشراف، آنان را ببینند، در حالیکه از مردان آنان کسی همراهشان نیست و سرپرست و حامی ندارند؟!....

۰۱/۰۹/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی